جدول جو
جدول جو

معنی ابوبکر زبیبی - جستجوی لغت در جدول جو

ابوبکر زبیبی
(زَ)
عبدالله بن ابی طالب زبیبی، مکنی به ابوبکر. از زبیبیۀ بغداد است و از شهده روایت دارد. در نسخ قاموس همه جا عبدالله بن طالب آمده و صواب عبدالله بن ابی طالب است. (از تاج العروس). ابوبکر عبدالله پسر طالب از زبیبیه (محله ای ببغداد) است. (از شرح قاموس). یاقوت آرد: عبدالله بن ابی طالب مقری زبیبی خلال بغدادی، از زبیبیه است که نام محله ای است ببغداد. وی از شهده دختر ابری و ابوساکن صاحب بن بالان نقل حدیث کند و با عده ای دیگر از سعید بن صافی جمال نیز سماع دارد و سماع او صحیح است. وی مشیخه ای دارد و خود بطلب حدیث برخاسته است. محمد بن عبدالغنی بن نقطه از او روایت دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بو بَ رِ زَ)
محمد بن حسن بن عبدالله یا مدحج زبیدی اندلسی اشبیلی. از علمای لغت و نحو. شاگرد ابی علی قالی. مستنصر خلیفۀ اندلس تعلیم پسر خویش هشام مؤید بالله رابدو گذاشت و هشام از وی تربیت نیکو یافت. سپس قضای اشبیلیه بدو دادند. و او را اندوختۀ فراوان بود. اوراست: کتاب مختصرالعین و کتاب طبقات النحاه و کتب دیگری در فنون دیگر ادب. به سال 379 هجری قمری درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بَ رِ رَ)
مسخره و هزالی بوده ظاهراً بزمان سلطان محمود غزنوی و شاید همان بوبکر رئیس مغنیان آنف الذکر است:
از حکیمان خراسان کو شهید و رودکی
بوشکور بلخی و بوالفتح بستی هکذی
گو بیائید و ببینید این شریف ایام را
تا کند هرگز شما را شاعری کردن کری
روزگاری کان حکیمان و سخنگویان بدند
کرد هر یک را بشعر نغز گفتن اشتهی
اندرین ایام ما بازار هزل است و فسوس
کار بوبکر ربابی دارد و طنز جحی.
منوچهری.
چو شعر نیک بیابی نظر نباید کرد
بهزلهای ربابی و طنزهای جحی.
ادیب صابر
لغت نامه دهخدا
(اَ بو بَ رِ خَ)
او راست: شرح کافیۀ حاجبیه موسوم به موشح
لغت نامه دهخدا
(تُ)
مکنی به ابوبکر. شعر بعربی میگفته. دیوان او صد ورقه است. (ابن الندیم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا